سکوت
این چه سکوتی است این چه سکوت وحشتزایی است که در دلها نهفته است این تاریکی این ظلمات بعد از غروب کدامین ستاره ها ست.
سی خرداد سال شصت بود. بت دجال حکم کشتار را صادر کرد و سگان هار و مست از بوی خونی که وعده داده بودند تیغ ها را از نیام بر کشیدند و گلوی هزاران قناری عاشق را به جرم خوانش شعر آزادی بریدند و تنهای پاره پاره شان را در خفای ظلمت خود بر انگیخته به خاک ناشناس سپردند.
این گورها چه گرم و سرخ اند.این گورها چه سبزو زنده اند .این خاک من است که صدا می کند زیر پای نازک مادران به داغ رفته ، پدران شکسته. این آسمان من است که شب را بی ستاره هایش به بامداد ابدی نزدیک می کند.
صدای شلیک گلوله ها بود که قلب انسانها را شکافت .گلوله نبود.چهره زشت دژخیم بود که گلوی اعتراض را برید. دشنه نبود.
انسان کارمی کند.انسان رنج می برد.انسان استثمار می شود.انسان زیبامی شود.انسان زشت می شود.انسان مبارزه می کند.انسان فوت می شود.انسان پیروز می شود.این سرنوشت انسان
است.این تاریخ انسان است
به یاد و خاطره جانباختگان 30 خرداد 60،یک انسان سکوت